سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه در راه خدا با کسی برادری کند، خداوند در بهشت، او را به چنان منزلت والایی برمی کشد که با دیگر اعمالش بدان دست نمی یابد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

ایلیا نامه - خاکسترینه
خانه | ارتباط | آمار بازدیدکنندگان : 87400 نفر

خاکسترینه :: سه شنبه 84 آبان 24

به بهانه عزیزی که رستگار شد ؛ شهید مشهد عشق علی و اله : 

                                      ایلیا پطروسیان

ستایش ، تنها و تنها تو را سزد ای ماندگار مانافرین ؛ آیا نه آن بوده مر مرا - این خفیف آستان آبی‌سانت را - بی ثنای نام تو ، سرآغاز کلام و پرواز سلام به بارگاه برکت گهربارت ، توان نتوان بودن ؟! آیا نه آن بوده نشاید جز در قبال قالب تهی کن الف قامت تو - ای رعنا قامت خیال من که در هیچ قامتی بلندای قدمتت نگنجد - سر خمودن ؟! لیک ، فی‌ الحال اجازتی ده مرا - کوچک عاشق پیشه‌‌ات را - بل با ذکر تذکره مذکور ، قلم در ضمیر اوراق جاری ساختن و نکویی را و نکویی را در جریان اندیشه شید اندیش خویش ، ساری ساختن !

سخن از مقربین درگاهت به جد آسان نمی‌نماید که نمی‌دانم این چه شوکتی و چگونه هیبتیست وجودشان را که عنان قلم از چنگال قلم‌سوار ماهر چنین در ربوده است ؟! توان خویش ناتوان بینم و نظم کلام بی‌اراده ‌چینم ؛ آخر چگونه گفتن همو را که خود فریادگر خاموش دیروز و خاموش فریادگر امروز همه گفتنیهای ناگفته است ؟! مگر نه آنکه در شب قدرت شاهد اشهدت شد و سنه‌ای شش سپس ، شهید مشهدت ؟! مگر نه آنکه به محمدت ایمان آورد ، تدینی خودخواسته و در باور که طعن هیچ ایمان از مادر زاد گشته‌ای ، در آن راه نداشت و جاه ؟! چنین اندیشم سعادتی برتر از این دشوار شود یافت که به یقین خویش قدم در مسیر اخلاص و خلوص سیر نهادن ؛ حاشا که جز آن باشد !

والانشین سفره‌های خاکی ! اینک پرده پندار از نگاه دیدگانت به کناری جسته و در خوان بهشتی فام الهت به خرسندی نشسته‌ای ! می‌دانم که نمی‌دانم چه می‌دانی ؛ زمانی گذشتن باید تا چرخ روزگار مرا نیز تا عرش مفروش عشق دردانه‌ام ، خداوندگار جاودانه‌ام ، بالا بردن تواند ؛ آن روز و آن ثانیه‌های وصال را بی‌تابانه بی‌تابم که مرا به پردیس اشتیاقی و از دوزخ هراسی در دل نباشد آنگاه که یقینم باشد به نزدیکش ، هر کجا که باشد ...

الها ،‌ روزها گذشته از آن روز که در این مجال گفتمت : « چون همیشه خسته ام و در به زیستن بسته‌ ام ؛ نمی‌دانم چه می‌خواهم و می‌دانم نمی‌خواهم زنده باشم آنگاه که نفس فرو می‌رود و بر می‌آید و در هر دمی و بازدمی ، یهود دور زیستنت مسیح قلبم را به صلیب می‌کشاند . » همچنانت میل به زیستنم داری ؟! همچنانت دور داشتنت را روای من می‌پنداری ؟! هر چه خواهی کن که شیرین بود از شیرین ، هر آنچه سر زند ؛ لیکن عهدی با من بر سر جانم بگذار ، پیمانی با من برای سرخوشی‌ام ، وعده‌ای از برای روز رستا :

الهم ، زیباروی بی‌منتهایم ، جانم در دست توست و اندامم بهکذا ؛ نباشد آنی و لحظه‌ای از من که بی‌ یاد تو باشد ؛ یاری ده مرا بل به میعاد دیدارت ، در پیشگاه کبریاییت ، در وصال زلیخاییت ، آن دم که خسته از راه پیموده ، سر بر شانه‌های مهربانیت گذاشتن آرزومندم ، سرفکنده و خجل از آنچه در توشه دنیویم اندوخته‌ام ، نباشم ...

                                          خاکسترینه

              00:30 بامداد سه‌شنبه بیست و چهارم آبان ماه

 



* کلام دلدار*

متن کامل قرآن کریم

متن کامل انجیل عهد جدید

متن کامل تورات

متن کامل اوستا

*زلال معرفت *

موعود

حضرت حافظ

ویلیام شکسپیر

جبران خلیل جبران

دکتر علی شریعتی

دکتر حسین الهی قمشه‌ای

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی

* سیاست و اجتماع *

BBC

بازتاب

شریف نیوز

خبرگزاری مهر

خبرگزاری ایلنا

خبرگزاری ایپنا

خبرگزاری ایسنا

خبرگزاری فارس

* روزنامه‌ها *

شرق

ایــران

کیهــان

همشـهری

* فرهنگ و هنر *

سینا

قابیل

هفتان

سـخن

پنــــدار

کارگاه هنر

میراث خبر

خانه‌ هنرمندان

گفتگوی هارمونیک

*نشریات اینترنتی *

لوح

شهروند

مـاندگـار

پیــاده‌رو

قاصـدک

۷سنـگ

شـرقیان

فـــــروغ

گردون ادبی

مجله‌ی شعر

با شما نیستم

باشگاه اندیشه

::اشتراک::